معنی ثروتمند، غنی

حل جدول

ثروتمند، غنی

بای


غنی و ثروتمند

بای


ثروتمند

غنی

منعم

مالدار

توانگر

مال دار

بای، غنی، متمول، منعم

‌متمول


غنی

بی نیاز، پولدار، ثروتمند، توانگر

ثروتمند

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

ثروتمند

تاجر، توانگر، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمول، متمکن، میلیونر،
(متضاد) بی‌نوا، تهیدست، فقیر، گدا


غنی

بی‌نیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، متعین،
(متضاد) فقیر

فرهنگ فارسی آزاد

غنی

غَنِیّ، ثروتمند- بی نیاز- به معنای اخیر از اَسْماءُ الله است (جمع:اَغْنِیاء)،

لغت نامه دهخدا

غنی

غنی. [غ ُ ن َ] (اِخ) از اعلام است. (منتهی الارب).

غنی. [غ َ] (اِخ) ابن قطیب. صحابی است. (حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 102).

غنی. [غ َ] (اِخ) از اجداد است. فرزندان او بطنی از بنی عروهبن زبیربن عوام اند. مساکن ایشان در بهنساویه واقع در مصر بود، و معروف به جماعه رواق اند. (ازاعلام زرکلی ج 2 ص 761). بنی غنی از فرزندان عروهبن زبیر از قبیله ٔ عبدالعزی هستند. (صبح الاعشی ج 1 ص 357).

غنی. [غ َ نا] (ع ص) شایسته و سزاوار. درخور و لایق. یقال: مکان کذا غنی من فلان، ای مَئِنَّه منه، ای مخلقه به و مجدره. (از اقرب الموارد).

غنی. [غ َ] (ع ص) توانگر. ج، اَغْنیاء. (مهذب الاسماء). توانگر و مالدار. (منتهی الارب). خلاف فقیر. (کشاف اصطلاحات الفنون). دارا. دارنده: واﷲ غنی حلیم. (قرآن 263/2).
از فلک نحسها بسی بیند
آنکه باشد غنی، شود مفلاک.
ابوشکور بلخی (از فرهنگ اسدی).
به پیش ینال و تکین چون رهی
دوانند یکسر غنی و فقیر.
ناصرخسرو.
گر غنی زر به دامن افشاند
تا نظر در ثواب او نکنی
کز بزرگان شنیده ام بسیار
صبر درویش به که بذل غنی.
سعدی (گلستان).
درویش و غنی بنده ٔ این خاک درند
وآنان که غنی ترند محتاج ترند.
سعدی (گلستان).
چه عذر آرم از ننگ تردامنی
مگر عجز پیش آورم کای غنی.
سعدی (گلستان).
|| بی نیاز. (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل). || صاحب جمال. (لطائف اللغات). || (اِخ) غنی یا غنی بالذات، نامی از نامهای صفات خدای تعالی:
مدبر و غنی و صانع و مقدر و حی
همه به لفظ برآویخته ست از او بیزار.
ناصرخسرو.
ندانست در بارگاه غنی
که بیچارگی به ز کبر و منی.
سعدی (بوستان).
|| (ص) (اصطلاح شرع) غنی خلاف فقیر است و فقیر کسی است که او را نصاب لازم شود. در «اختیار» آمده: «غنی سه گونه باشد: بی نیاز و سلیم المزاج که او را توانایی فراهم آوردن قوت روزانه ٔ خود باشد، مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی، بدون زکوه، و مالک به نصاب موجب فطریه و قربانی و زکوه، و صرف زکوه به بی نیاز سلیم المزاج بدون اختلاف بین فقها جایز است ». (از کشاف اصطلاحات الفنون). || (اصطلاح فلسفه) غنی آن است که ذات و کمال او به دیگری متوقف نباشد. برخلاف فقیر که ذات و کمال او به دیگری متوقف است. (از حکمه الاشراق ضمن مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق چ 1331 هَ. ش. ص 107). || (اصطلاح تصوف) عبارت از مالک تمام، پس غنی بالذات متحقق نیست مگر حق را، و غنی از عباد کسی است که مستغنی است بحق از هرچه ماسوای اوست. (از کشاف اصطلاحات الفنون).

فارسی به عربی

غنی

ثری، غنی

معادل ابجد

ثروتمند، غنی

2260

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری